جدول جو
جدول جو

معنی حال پرسی - جستجوی لغت در جدول جو

حال پرسی
(پُ)
پرسش از کیفیت و چگونگی. استفسار از چگونگی مزاج. پرسیدن حالت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احوال پرسی
تصویر احوال پرسی
پرسیدن حال کسی، پرسش دوستانه از چگونگی وضع و حال و کاروبار کسی
فرهنگ فارسی عمید
(اَحْ پُ)
پژوهش و سؤال از صحت و بیماری کسی. استفسار و پرسش از حالت و چگونگی و تندرستی و عافیت و بیماری و مرض و کار و بار. عیادت مریض.
- احوال پرسی کردن، احوال گرفتن. استفسار از حال کسی، نرم و نازک، آنکه دارای پوست نرم و تابان و درخشان بود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
بندۀ سیم و زر. (آنندراج). پرستنده و خواهان مال و ثروت و مالدوست و بخیل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی است از بخش موسیان شهرستان میشان واقع در 30هزارگزی شمال خاوری موسیان کنار راه مالرو شوش به دهلران. دشت است و گرمسیر و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل مردم آن زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا چادر و قالیچه و عبا بافی است. راه آنجا در تابستان اتومبیل رو است و ساکنین از طایفۀ سادات می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ پُ)
احوال پرسی. (آنندراج) :
دل پرسی رقیب در افسردگی مکن
چون زنده نیست مار به افسون چه احتیاج.
رفیع (از آنندراج).
غم نمی بود از ملالت گر بدل پرسی مرا
سوی ما هم چون غم خود رسم می بود آمدن.
صبحی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حالپرسی
تصویر حالپرسی
پرسیدن حالت
فرهنگ لغت هوشیار
کار و بار پرسی چگونگی پرسی باز جستن جاورپرسی پژوهش و سوء ال از صحت و بیماری کسی پرسش از چگونگی وضع و کار و بار کسی استفسار احوال کسی
فرهنگ لغت هوشیار
پرسش مکرر، پرسشی است که بازپرس از مدعی و مدعی علیه یا متهم و یا مرتکب جرم کند و نتیجه را در پرسش نامه رسمی نویسد و آنگاه با توجه بجوابها قرار صادر نماید عمل باز پرس
فرهنگ لغت هوشیار
هیر پرستی هیر بارگی داره پرستی عشق بدارایی و خواسته بندگی سیم و زر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال پرست
تصویر مال پرست
هیر پرست هیر باره آنکه بدارایی و خواسته عشق ورزد بنده سیم وزر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احوال پرسی
تصویر احوال پرسی
((~. پُ))
پرسش از چگونگی وضع و کار و بار کسی، پژوهش و سوال از صحت و بیماری کسی
فرهنگ فارسی معین
بخیل، ممسک، مادی، دولت جو، تمکن خواه، ثروت طلب، مال دوست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تازه پر در آورده
فرهنگ گویش مازندرانی